مدیسا

مدیسا جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن دارد

عسل مامانی وبابای

عزیزم اینقدر شیرینی که میخوام بخورمت خیلی مهربون آروم ودوست داشتنی هستی هرروز که بزرگتر میشی بیشتر خواستنی میشی با ناز کردنت دل همه رو بردی فدات بشم همه برات یه اسم گذاشتن مامانجون میگه (عسیس من) خاله فریبا بهت میگه (مد مد )خاله زیبا (عسل بالا )خاله رویا(نچله من ) پریسا (توتو طلا) دائی محسن(متوی من) عمو امین(موچه) عمو حمید(شندولی) عمه سمیه (جیگل عمه) بابابزرگ (دختر نازی) دالیا (دوردونه)  خلاصه همه برات اسم گذاشتن وقتی هم صدات میکنن شروع میکنی به خندیدن 

عزیزم مامان و بابا خییییییییییییییییییلی دوووووووووووووووست دارن


تاریخ : 25 شهریور 1392 - 00:39 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1515 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

تمام هستی مامان وبابا

عزیزم، نازنینم تو تنها بهانه ای برای زندگی


تاریخ : 19 شهریور 1392 - 23:20 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1588 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

ارتباط بین مادر و دختر

ارتباط بین مادر و دختر

می توان گفت " ارتباط مادر با دختر، از دوران طفولیت مادر شروع می شود " . دوران طفولیت او تعیین کننده دوران طفولیت دخترش است. مادر به دختر آموزش می دهد که درباره خودش چه احساسی داشته باشد، چگونه با موقعیت های تنش زا روبرو شود، چگونه از زندگی اش لذت ببرد و چگونه بر ترس هایش غلبه کند. او به دخترش می آموزد چطور مثل یک خانم رفتار کند، چطور لباس بپوشد. اهمیت اعتقاد به خداوند را بداند و این که چطور روزی از دختر خودش مراقبت کند.

مادر هر آن چه درباره زن بودن لازم است به دخترش آموزش می دهد. مادری می گوید : "پرورش دختر همانند رشد و پرورش گل است " . شما تمام تلاشتان را می کنید. اگر کارتان را خوب انجام داده باشید، گل تان شکوفه می کند و سپس به سوی زندگی خودش می رود.

همه مادران به طور غریزی این مسئله را می دانند. دوست داشتن دختری که بخشی از شماست، ارتباط مادر و دختر را به گونه ای خاص شکل می دهد. مادران عاشقان همیشگی دخترشان هستند. هیچ کس نمی تواند این موضوع را نادیده بگیرد.

پنج عامل اصلی که مادران باید در تربیت دختران عزیزشان مدنظر داشته باشند :
** مادرباش نه بهترین دوستش
**اجازه بده با رویاهای خودش زندگی کند، او را وادار نکن با رویاهای شما زندگی کند
** زنی قوی و با اعتماد به نفس باش
**همسر خوبی باش، این شمائید که چگونگی ارتباط آینده اش را با مردان شکل می دهید
** آگاه باش که هدف این نیست که برای همیشه مرکز زندگی اش باشی، او را به سوی زندگی مستقل سوق بده.


از همین الان شروع کن. مادری باش که همیشه می خواستی مادرت با تو باشد ، منتظر نشو او هجده ساله شود. اسامی عروسک ها و حیوانات پارچه ای اش را بدان. از او بخواه درباره آنها برایت داستان تعریف کند. خنداندن او اولین کارت خواهد بود. با او غلغلک بازی کن.

بدان به عنوان مادر ، مهمترین کارت این است که علت گریه اش را بدانی. ببین مشکلی وجود دارد یا تنها خواهان توجه توست. مردان هرگز این موضوع را درک نمی کنند. به او کمک کن نام و نام خانوادگی و نشانی خانه را حفظ کند. این بسیار مهمتر از یادگیری الفباست. گاهی به او اجازه بده خودش مسواک بزند و موهای پدرش را همان مدلی که دوست دارد شانه کند. برای فرستادن او به کلاس های هنری، شنا، ژیمناستیک و... از همین حالا پس انداز کن. هرگز کاری نکن که به عشق بدون قید و شرط تو به خودش شک کند.
تاریخ : 17 شهریور 1392 - 04:13 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1447 | موضوع : آرت بلاگ | 14 نظر

مدیسای نازنازی روببین

مدیسای نازنازی روببین

عزیزم اینجا باغ گلهاست خیلی قشنگه عزیزم بزرگتر که شدی همش میبرمت توی باغ خودت اخه تو خیلی گلی دختر زیبای من
تاریخ : 14 شهریور 1392 - 17:34 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 2248 | موضوع : فتو بلاگ | 20 نظر

مامانی ببین

مامانی گل گفته بودید عکس تخت وکمد مدیسا رو بذارم که ببینید

 


تاریخ : 14 شهریور 1392 - 17:14 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1187 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

مدیسا تلاش میکنه .............

مدیسا تلاش میکنه .............

طلای مامان وقتبی تو باغ بودیم اینقدر خیره به انارها شده بودی که گرفتم بالا دیگه ول نکردی میخواستی که انار بچینی
تاریخ : 13 شهریور 1392 - 18:22 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1356 | موضوع : فتو بلاگ | 7 نظر

مدیسا رفته به.............

مدیسا رفته به.............

الهی قربونت برم برای اولین بار رفته بودی به باغ ویلای دائی جان مامانی تو باغش استخر بود انار بود خلاصه کلی میوه توهم از فرصت استفاده کردی هم شنا کردی (البته پاتو زدی توآب )هم انار چیدی وحسابی کیف کرده بودی راستی برات هم اسفند دودد کردن وبهت کادو هم دادن
فدات بشم عزیزم مهربون مامان
تاریخ : 10 شهریور 1392 - 17:10 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1337 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر

رویای مدیسا

رویای مدیسا

عزیز دلم نشسته بودی دیدم اصلا صدات نمیاد یواش آمدم سراغت دیدم به یجا خیره شدی حتی پلک هم نمیزنی حدودا 5 دقیقه شد بعد که متوجه شدی شروع کردی به خندیدن مامانی هم از مراحل خیره شدن تا خندیدنت عکس گرفت فدات بشه مامانی زندگی من .عاشقانه دوستت دارم
تاریخ : 07 شهریور 1392 - 16:30 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1228 | موضوع : فتو بلاگ | 7 نظر

وای چه کاربدی

وای چه کاربدی

عزیزم چند روزه که همش زبونتو در میاری اینقدر خنده دار میشی کار بدی ولی دیگه کاریش نمیشه کرد عزیزم ،شیرینم ،فدای شیرینکاریات بشم
تاریخ : 05 شهریور 1392 - 16:32 | توسط : مدیسا(عشق مامان وبابا) | بازدید : 1845 | موضوع : فتو بلاگ | 20 نظر